گمگشته | ||
امروز روز شهادت آقامون امام رضا (ع) است می خوام که یه کم در باره آقا صحبت کنم اما نمیدونم که چی بنویسم هر چی فکر می کنم فقط ی کم از اون شعر معروف بیادم می یاد که میگه قربون کبوترای حرمت امام رضا (ع)... . دیگه می خوام از کرامات آقا بگم بازم چیزی بیادم نمیاد ی چیزایی یادم میآید ولی خب می ترسم که اشتباه کنم پس چیزی نمی گم و چون ی سخن معروف می گه یا زبان در کام گیر و یا سخن نیک گو پس بهتره که منم مث بقیه مردم بسوگواری آقا امام رضا (ع) بشینم ولی بهتون قول می دم که بامطالعه بیشتر در مطالب بعدی از آفا امام رضا(ع) بگم.
همین مال من وحسن!!! [ شنبه 86/12/18 ] [ 8:56 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
حالا دیگه ی کم حال بهتر شده خواستم که به قولم عمل کنم که یکی از اشعار مداحان رو که در مدح اهل بیت گفته واستون می نویسم. میشه بهشت رو زمین پیاده کرد ، نمونش کربلاست.................... ....................راه میون بری که میره تا خدا ، نشونش کربلاست مستی بی زوال می خوای ، میخونش کربلاست.................... ....................کفتر دل نمی شه جلد این و اون ، که لونش کربلاست هیچ جوری نمی تونم خنده کنم....................باز باید چشامو شرمنده کنم آرزوم که پای عشقت آقاجون.......................بمیرم تا یاد تو زنده کنم شبا با یاد تو هق هق می کنم....................دیگه دارم از غمت دق میکنم اگه بد شدم بهم فرصت بده.......................اوضا رو باز مث سابق می کنم دلم می خواد حرفای من شعار نشه ، تو عمل بمیرم.................... ....................مثل شهیدا به تو افتدا کنم ، تو مقتل بمیرم یا مثل زینبت از غم دق بکنم ، روی تل بمیرم.................... ....................یا کف العباس تو ، تو بغل بگیرم ، واسه یل بمیرم اگه کم بها اگه غربتی ام...........................همه دل خوشیم اینه هیئتی ام نمی دونم چی سرش آقا جون....................ذکر عباس میکنه غیرتی ام مگه من عمری بهت رونزدم.........................بپای عشق تو زانو نزدم عبد خونه زادتم بکی بگم............................یه دفعه ام خونت و جارو نزدم ...............................................
همین مال یکی از مداحان!!! [ دوشنبه 86/12/13 ] [ 12:53 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
حالا که دارم این مطلب رو می نویسم شب اربعین حسینی است با احتساب فردا چهل روز از روز شهادت امام حسین (علیه السلام) و قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) می گذرد من در این مطلب خودم قصد دارم یکی از اشعار خوانده شده در اربعین سال گذشته را بنویسم زیرا این شعر در وجود خودم خیلی تاثیر زیادی داشت امیدوارم در وجود شما هم تاثیر بگذارد . در این شعر که زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها)بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) می باشد که واقعا جالب هستش.
سلام کربلا...............سلام خیمه گاه...............سلام قتلگاه زینبم سلام ای اکبر...............سلام آب آور...............سلام ای بی سر زینبم سلام شیر خواره...............سلام ای مشک پاره...............بعد چهل روز دوباره رسیدم دراین این موی سپیدم...............در این قد خیمیده ام...............ببین آنچه که دیدم کشیدم این همه شکستن حق من نبود دل به گریه بستن حق من نبود تک و تنها میون جماعتی که همه مست و پستند حق من نبود .......................................................................... من و دست بسته ...............من ونماز نشسته...............من وحرمت شکسته امیرم نموده سوز وناله...............یاست شده آلاله...............بپرسی گر ز سه ساله می میرم امون ز نو فرجامی...............امون ز کوفه وشامی...............امون ز چشم حرامی بیرونه تو روی نی بودی...............من وسرخی وکبودی...............محله ی یهودی بمونه بین جنگی بی نقاب جای من نبود شهر کشف حجاب جای من نبود من که تفسیر قرآن نموده ام بین بزم شراب جای من نبود چهل شب بیداری...............چهل روزبی یاری...............چهل روز ناله سواری سیرم کرد چهل روز مرگبار ............... چهل کوچه وبازار...............چهل نگاه بی عار پیرم کرد چهل منزل خیرات...............دروازه ساعات...............چهل طعنه واشارات ننگ وننگ بساط تشت و بازی...............بساط رقص و تن نازی...............بساط مهمون نوازی با ُاسر این همه ناسزا حق من نبود خنده وطعنه ها حق من نبود بی داداش ابوالفضل یکه وتنها بین نامحرمان حق من نبود
اگر مشکلی در مطالب بالا بود لطفا به بزرگی وکرم خود ببخشید مرا. همین مال یکی از مداحان !!!
[ چهارشنبه 86/12/8 ] [ 9:40 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
بعد از این همه درد ودل کردن و حرف زدن می خوام یه خورده هم از اشعار شاعران مختلف و مداحی ها بزارم. تقصیر دلم نیست اگر روی تو زیباست حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست من تشنه یک لحظه تماشای تو هستم افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست
حالا دیگه با عکس یکم دلم آروم شده!!!! همین مال من و حسن!!! [ دوشنبه 86/12/6 ] [ 3:44 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
چند وقتیه توی مدرسه ما داره مراسم صبگاه بر گزار می شه که در اون ما با دعای فرج شروع می کنیم و با دعای حضرت مهدی به پایان می رسونیم آدم وقتی که دعای حضرت مهدی رو می شنوه حس عجیبی بهش دست میده که من هم برای اینکه شما هم بتونید این حس منو درک کنید متن اون رو می زارم تا شما هم به اون حس حال عجیب من دست پیدا کنید.
ببخشید اگه عکسها ناجور هستنید اگه از یکی از سایتها گرفتمشون همین مال من وحسن!!!
[ یکشنبه 86/12/5 ] [ 4:32 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
امروز صبح که که داخل مدرسه با بچه ها نشسته بودم گوشی دوستم ا.ع تو دستم بودم آره همونی که باهاش رفته بودم قم راستی گفتم قم ادامه سفر رو که براتون نگفته بودم این شد که ما نتونستیم بریم جمکران نمی دونم چرا شاید آقا ما رو نطلبیده بود یا شاید هم ما لایق نبودیم که بازم با آقامون تجدید بیعت کنیم و دوباره به توبه های صد بار شکسته خودمون بازم هم یکی دیگه اضافه کنیم خلاصه اینکه ما حتی نتونستیم این پاهای پر از گناهمون رو یک بار دیگه توی مسجد مقدس جمکران بزاریم تا شاید این پاها واین تن گنهکار یه کم از بار سنگین گناهاش کم شه حالا که این چند خط رو نوشتم دلم باز هوائی شده و ته گلوم یه بغض عجیبی نشسته اصلا داشتم چی می گفتم که یه هو یاد این ماجرا افتادم خلاصه داشتم می گفتم که من امروز صبح .... داشتم تو صداهاش می گشتم که یهو یک صدای آشنائی به گوشم خورد و اون صدای مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) بود حتما ایشون رو که می شناسید خلاصه اینکه ایشون می فرمودند که: وقتی که از همه جا ناامید شدی اگه ته دلت امیدوار باشه که هنوز هم یکی هست که به دادت برسه به خود خدا قسم که خودش می رسه به دادمون و...
اگه تو گفتن سخن آیت الله مجتهدی تهرانی یه کم اشتباه کردم شما به بزرگی خودتون ببخشید منو!!! همین مال من وحسن!!!
[ شنبه 86/12/4 ] [ 5:53 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
الآن که دارم این مطلب رو می نویسم من در شهر مقدس قم هستم . من و دوستم ا.ع که یکی از بهترین دوستام هستش با هم اومدیم تا قم تا من یکسری کتاب و سی دی تهیه کنم و هم بعد از مدتی به حرم مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بریم واونجا هم یک عرض ادبی بکنیم ما وقتی می خواستیم راه بیفتیم قصد داشتیم که اگه تونستیم شب رو در مسجد مقدس جمکران بمونیم وصبح دوباره برگردیم آخه دوتا دلیل داشت این کار ما اول این بود که شب جمعه است شب آقامون امام زمان(عج) و دلیل دوم اینکه خیلی وقت بود که ما دو تا نرفته بودیم در این مسجد مقدس تا یک باره دیگه به یاد آقا و صاحبمون بیفتیم تاشاید این قلب سیاه و تاریک یک دری بسوی روشنائی پیدا کند اما حالا ما دو دلیم که بریم یا نریم... بمونیم یا نمونیم .... نمی دونم شاید آقا هنوز ما دوتا رو نطلبیده پس به امید روزی که خود آقا ما رو بطلبه و ما با دلی پاک و قلبی پر از نور بریم سراغش پس خدا می داند که چه در انتظار ماست پس به امید آنروز که هم ما قلبمان پر نور باشد وهم آقایمان ما را بطلبد... اللهم عجل لویک الفرج همین مال من وحسن!!!
[ پنج شنبه 86/12/2 ] [ 8:11 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
این دفعه می خوام از دل خودم براتون بگم از دلی که... آره من همون عاشقی هستم که وقتی خبر از دست دادن معشوقشو شنید بغضش تو ته گلوش گیر کرده می خواست که کسی ندونه که چه حالی داره قطرات اشکش و تو قلب مثل شیشه اش شکستش برده و از همونجا شروع به گریه کردن ( تو قلبش )کرد ودر حین این حالتش یاد این آهنگ افتاد که خوانندش می گه : هم اتاقی برس بدادم .... از حالا به بعد دیگه می خوام که یه کم هم دل به آقام امام زمان(عج) ببندم که واقعا برای خودم خیلی متاسفم که بجای یه کم دل بستن به صاحب خودم دل به کسی بستم که اینطور من تو غرور خودش له کرده و پا رو دل شیشه ای من گذاشته یا امام زمان (عج)مرا ببخش...
همونطور که گفتم می خوام یه کم هم شده از امام زمان(عج) بگم پس برای شروع یه خورده از مرحوم آقاسی می گم که می گه: کاش که این فاصله را کم کنی مهنت این قافله را کم کنی کاش که همسایه ما می شدی .....
حالا اگه اشتباهی کردم لطفا به بزرگی خودتون ببخشید مرا لطفا مرا در هرچه بهتر شدن این وبلاگ راهنمائی کنید همین مال من وحسن!!! [ چهارشنبه 86/12/1 ] [ 7:32 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
تو این شب غریب کسی به فکر ما نبود
تو این دیار بی کسی هیچ کس دل سوزمون نبود حالا تو هم تنهام نذار " نذار که تنها ببمونم تو این شهر شلوغ چه کار کنم نمیدونم ولی این و یادت باشه هر جا باشی دوست دارم حتی اگر هم یادی از من نکنی بازم میگم دوست دارم خدانگهدار عزیز خوشت باشه که هستی چون دوست من تو هستی برات دعا میکنم , برات دعا میکنم یک چیزی تو دلم هست میگه بازم میایی خدا کنه درست باشه دل میگه میایی گر چه نزدیکم بهت ولی دلم تنگه برات نمی دنم چه کار کنم دوست دارم دوست دارم...! همین مال من و حسن!!! [ دوشنبه 86/11/29 ] [ 7:10 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
ثانیه ها و ساعتها و فصلها گذشت تا به فصل جدید زندگی رسیدیم ! روزها با شتاب از کنار هم گذشتند تا تو مرا به باور رساندی به باور آن همه عشق و زیبایی ! مهربانی لطیفت را حتی در سردترین روزهای زمستانی از من دریغ نکردی ! چه دشوار اما ساده دل را به هم سپردیم و خاطره ها را باهم ساختیم ! من که در کوچه پس کوچه های شهر غم گم شده بودم ناگهان به دنبال طنین صدای گرم و پرمهرت به شهر تو رسیدم ، به شهر پر از عشق و صداقت ! تو معنای واقعی دوست داشتن را با صبوری به من آموختی چون خود نماد دوست داشتنی ...چون حضورت ، دمیدن روح زندگیست ... دست در دست و پا به پای هم پله های روزگار را بالا رفتیم ... بالا رفتیم تا آسمانی شدن گرچه تو ، خود از آن دیاری ! و اکنون آمده ام تا خیلی آرام و ساده با سه دنیا احترام حضور همیشگی ات را سپاس بگویم ...
لطفا من رو در ادامه دادن این مزالب راهنمائی کنید همین مال من و حسن!!! [ چهارشنبه 86/11/24 ] [ 8:51 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
|
||
کلیه حقوق این وبلاگ محفوظ می باشد |