سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

گمگشته
 

ثانیه ها و ساعتها و فصلها گذشت تا به فصل جدید زندگی رسیدیم !

 

 

روزها با شتاب از کنار هم گذشتند تا تو مرا به باور رساندی به باور آن همه عشق و زیبایی !

 

 

مهربانی لطیفت را حتی در سردترین روزهای زمستانی از من دریغ نکردی !

 

 

چه دشوار اما ساده دل را به هم سپردیم و خاطره ها را باهم ساختیم !

 

 

من که در کوچه پس کوچه های شهر غم گم شده بودم ناگهان به دنبال طنین

 

 

صدای گرم و پرمهرت به شهر تو رسیدم ، به شهر پر از عشق و صداقت !

 

 

تو معنای واقعی دوست داشتن را با صبوری به من آموختی چون خود نماد

 

 

دوست داشتنی ...چون حضورت ، دمیدن روح زندگیست ...

 

 

دست در دست و پا به پای هم پله های روزگار را بالا رفتیم ...

 

 

بالا رفتیم تا آسمانی شدن گرچه تو ، خود از آن دیاری !

 

 

و اکنون آمده ام تا خیلی آرام و ساده با سه دنیا احترام حضور همیشگی ات را سپاس بگویم ...

 

لطفا من رو در ادامه دادن این مزالب راهنمائی کنید

همین مال من و حسن!!!


[ چهارشنبه 86/11/24 ] [ 8:51 عصر ] [ دوصندلی ] [ دیدگاه () ]

روزی ، روزگاری
دل پر بود
از غیر
از خلاء
و حال
در حال ترمیم
بازدید


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 217358