گمگشته | ||
امروز صبح که که داخل مدرسه با بچه ها نشسته بودم گوشی دوستم ا.ع تو دستم بودم آره همونی که باهاش رفته بودم قم راستی گفتم قم ادامه سفر رو که براتون نگفته بودم این شد که ما نتونستیم بریم جمکران نمی دونم چرا شاید آقا ما رو نطلبیده بود یا شاید هم ما لایق نبودیم که بازم با آقامون تجدید بیعت کنیم و دوباره به توبه های صد بار شکسته خودمون بازم هم یکی دیگه اضافه کنیم خلاصه اینکه ما حتی نتونستیم این پاهای پر از گناهمون رو یک بار دیگه توی مسجد مقدس جمکران بزاریم تا شاید این پاها واین تن گنهکار یه کم از بار سنگین گناهاش کم شه حالا که این چند خط رو نوشتم دلم باز هوائی شده و ته گلوم یه بغض عجیبی نشسته اصلا داشتم چی می گفتم که یه هو یاد این ماجرا افتادم خلاصه داشتم می گفتم که من امروز صبح .... داشتم تو صداهاش می گشتم که یهو یک صدای آشنائی به گوشم خورد و اون صدای مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) بود حتما ایشون رو که می شناسید خلاصه اینکه ایشون می فرمودند که: وقتی که از همه جا ناامید شدی اگه ته دلت امیدوار باشه که هنوز هم یکی هست که به دادت برسه به خود خدا قسم که خودش می رسه به دادمون و...
اگه تو گفتن سخن آیت الله مجتهدی تهرانی یه کم اشتباه کردم شما به بزرگی خودتون ببخشید منو!!! همین مال من وحسن!!!
[ شنبه 86/12/4 ] [ 5:53 عصر ] [ دوصندلی ]
[ دیدگاه () ]
|
||
کلیه حقوق این وبلاگ محفوظ می باشد |